چرا مامانم اینجوریه خب

خونه خودمن میان خاله اینام بخ مسر خالم هام مگیه برو هر جی میخوای بردار و اینا اصن با خونه خودشون اشتباه گرفتن که به خودشون همچین خقیو میدن بیان تو اتاق من درو قفل کنن بگن اتاق منه بعد من میرم اونجا یه تخم مرغ میگم بزن کره محلی بدم میاد نمیتونم صبونه بخورم هزار بار چشم و ابرو که خالم باهاش بحثش شد پاشد زد گفت بسه دیگه زهره ماره بچه میکنی

خودش تو انتخاب شوهر ریده بعد بابام مسافرت نمیبرمون یا بیرون هی با خالم میرم ده هزار بار میگه خاکبرسر سربارت کنن بابام داری بچه یتیم فلان فلان به بابات بگو ببرتت

اون سرس ییه پارک خواستیم بریم انقد گفت گفت اشک منو در اورد

تو حرفاش زهر ریختن انگار بعد ممن هیچوقت این چیزارو بهش نمیگم که دلش نشکنه

بابا ینی چی اخه

مگه چند سالمه منم خانواده درست میخوام خب...

با گوشت کوب زد تو سرم با دسته جارو زد هی با چاقو تهدید میکنه فوبیا گرفتم

انقد احمقه یه سری چاقو رو زد به کمرم فقط تیزی سرشو که مثلا صدام کنه پریدم بالا یهس ری یه گوشه گیرم انداخته بود گرفته بود جلو صورتم اخرم دستمو زیخم کرد چقد دردم داشت انگشت کوجیک دست راستم بود یادمه قنشگ یه سریم داشتم از دستی فرار میکردم دستمو گرفت کشید با ناخنش وسط ارنجم زخم شد

تو کرونا از قرنطینه میومد بیرون منو بزنه

فیلمای ۴ سالگیم هست میبینم همش با قاشق داغ و فلفل تهدیدم میکرده

نه مثلا تو فیلم اذیت کردن شیطونی کردم میگه قاشق داغ میکنما فلفل میریزما

بعد خودم یادمه دیگه هر روز من داشتم فرار میکردم تو اتاقم همش با یانا تهدید میکرد