سلام عزیزم...
مرسی که به یادمی
یه سفر رفتیم و برگشتیم دوباره ورق برگشت و گند زد به همه چی دوباره اخلاقش سگ شد منم دیگه زدم به سیم اخر.
کلا اوضاع خوب نیست چند وقته .
برای همین زیاد نمیام
چون چند روزی ام گیر داد ب گوشی
الانم کلا یه کلمه ام حرف نمیزنیم با هم.
میدونی یه تصمیمی گرفتم نخواستم بیام بگم چون وقتی راجع بهش میگم خودمم احساساتی میشم و پشیمون میشم
کاش تو خودتو حلاص کنی از اون فلاکت و اسیری تو اون زندگی
به یادت که میفتم قلبم فشرده میشه از این تارهای تیره ای که دورت پیچیدن ولی خودت انتخاب کردی که اونا رو نبینی یا حتی قشنگ ببینی!
تو بعد از جدایی میتونی یه زندگی نرمال رو شروع کنی
کاملا سالم و نرمال
من همیشه سردمه حتی تو تابستونم پتو میکشم و لباس گرم میپوشم
هیچ وقت طلاقت نمیده چون فکر میکنه برمیگردی ب اون مرد
چرا خودت پیش روانشناس نمیری
خودت این آقا رو میخواستی من تاپیکای قبلیتو یامه
عاشقش بودی
عزیزم یه مدت بخواب بخوابش
میدونی ک دوستت داره
ولی راهشو بلد نیست
بخواب ب خوابش بعد کم کم رامش کن
حسم میگه میترسه تو از دست بده
بهش اطمینان بده دوسش داری
آخه پنج ساله که همه ی زندگیشو گذاشته که به اون اقا همینو ثابت کنه
کتک خورده تحقیر شده زندانی شده خودشو عوض کرده همه چیشو باب میل اون آقا کرده ولی همش همه چیز بدتر شده
دیگه به چه قیمت باید تحمل کرد و تلاش کرد که چیزی رو ثابت کنی؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
