سلام خانوما شب همتون بخیر؛ من مدتی هست با اقایی تو رابطه هستم رابطمون دور هست چون اون یه شهر دیگه برای کار هست. هی میگه دوست دارم اما من حس نمیکنم ک واقعا علاقه داشته بهم … هر دو ماه میاد اینجا بیشتر پیش خانوادش هست کلا شاید چهار بار بیاد ب دیدن من تو اون دوهفتهای که هست. حس میکنم بهم علاقه نداره چون توجه نمیکنه مثل قبل حس میکنم داره خیانت میکنه، اما هی قسم میخوره جوش میاره بخدا کار دارم بهم فشار نیار از تهمت بدم میاد .. راستش من نمیتونم بهش ارامش بدم تو رابطه هی میگه تو برای بقیه خوبی فقط اما درک نمیکنه که رفتار خودش حتما یه جوریه … الان چند روزی هست ک هی میگ درگیر کار های ماشین خریدن هستم اخر شب میاد هی میک تعمیر گاهم و هی عکس میفرسته اما من حس خوبی ندارم. غر زدم بهش گوشی رو قطع کرد گف حوصله ندارم چقدر توضیح بدم دیگه بس کن! اینقدر حالم بد شد که یک ساعت پیش تو محل کارم زدم زیر گریه همه دورم جمع شدن! من دارم میرم تو ۱۹ و اون نزدیک ۲۳ سالشه واقعا بچه نیست ک این رفتار هارو داره …
چند دقیقه پیش زنگ زدم میگه خانواده اومدن مسافرت من دو روز مرخصی گرفتم برم پیششون چالوس، اگه باور نداری ویدئو کال میگیرم هر ساعت ببینی پیش دختر نیستم … پلی واقعا حالم بده. من یجور دختریام که واقعا روزی چند تا درخواست میدن بهم اما خداشاهده همه رو کنار گذاشتم بخاطر پارتنرم اما اون واقعا قدرمو نمیدونه فکر میکنه من درک نمیکنم که کار داره اما من اگه جواب تماسشو ندم سریع داغ میکنه که کجا بودی با کی بودی!؟ …. الان حس میکنم خیلی سرد شده … من ک واقعا قلبم شکسته. دختری نیستم که بشینم سر پسر حال بدی بکشم اما کلا سر این یکی خیلی حالم بده داره خودشو از چشمم میندازه تورو خدا بگین چیکار کنم من خیلی حالم بده واقعا …