نمیدونم کم آوردم
بچه ها خواهر من مطلقه هست وسه ساله شوهرش فوت کرده همش کرم میریزه و به شوهرم پیام میده و
این بار دعوا مون جوری شد ک همسایه مون اومد و خاله و زن داییم خونمون گفتم پیام بدیم گفت چرا گفتم دور برم شلوغه نمیتونم حرف بزنم گفت باشه خدا حافظی کردیم پیام دادم کجایی برقا تون اومد گفت اصلا کار خوبی نکردی قط کردی وقتی من داشتم باهاش حرف میزدم مامانم پرسید کیه گفتم فلانی اسمشو گرفتم آروم گفت ولش کن بعد میگه مامانت بهت چشم قرمز نشون داده و گفته قط کن من بعدش هر چی زنگ زدم جواب نداد .. پیام دادم جواب نداد روز بعدش زنگ زدم جواب نداد ... یه روز زنگ نزدم روز جمعه زنگ زدم بازم جواب نداددیگه منم گفتم تو یه مرد بزرگی قهر می کنی فکر کردی همه زنا مثل من برات میمیرن نه جانم هیچ کس من نمیشه برات خلاصه کلی حرف ..
گفت من این بار ناراحت نشدم فلان تو سراغمو باید می گرفتی تو میدونی من کجام گفتم خبرتو گرفتم جوابمو ندادی کجایی تو ک اینقدر وقت نداشتی زنگ بزنی یا جواب بدی گفتم بیا از پی وی خواهرم شات بده شات داد همون لحظه که من زنگ زدم و پیام دادم اینا باهم چت کردن ولی اشغال کثافت جواب منو نداده ... خلاصه خواهرم یک و نیم ساله پیام میده و تو پیام نه داداش میگه نه هیچی خالی سلام خوبی چخبر کجایی خبری ازت نیست شوهر کثافت لجم میگه نه درگیرم با خودم خواهر اشغالم میگه درست میشه غصه نخور اون اشغال دیگه میگه انشالله این محتوای پیام های هست که شات داد بهم ... قبلاً خواهر اشغالم گفته بود من با بقیه داماد هام حتی به خوبی احوال پرسی نمی کنم اما. با تو راحتم و درد دل کرده بود و من از سر رفتم و پدرم رو در جریان گذاشتم که پنج ساله عقدیم رفتار درستی نداره و این دوتا پیام میدم یا شوهرم بهم میگه خاک پای خواهر مادر می یا من نمیتونم خوشبختت کنم و پدرم به شدت از دست هر دو شون اعصبانی شد امروز زنگ زده بهش بیا گفته فلان شهرم گفته از اونجا اومدی مستقیم میایی پیش من ... بعد شوهرم پیام داد چی گفتی به پدرت گفتم هر مشکلی با من داشتی رو گفتم ... گفت می خواهی جدا شب گفتم من اسمی از جدایی نیاوردم حرف نزار تو دهنم ... میگه این زندگی هست که هر حرفی میشه به پدرت میگی و خواهرت میگی .. تو این پنج سال بار اول که به پدرم گفتم ...حالا موندم نمیدونم چیکار کنم ....... خسته امممممم آرومم کنید از پیام های قبل شون هم شات دارم