مریم و هما متوجه میشن خلاصه کلی ناراحت میشن بعد مریم خودشو میکشه هما دیوونه میشه میره تيمارستان جمشید هم با خواهر زاده ش همون پسره و عشقش باهم میمونن تو خونه و غم شیرین تا ابد میمونه رو دلش
که بعد سه سال اینم دق میکنه پسره میمونه میره با عشق جمشید که اسمش یادمرفته اون بزرگش میکنه و عقده میمونه رو دلش برای همین میره پزشکیان میشه تا به نحو احسن هممونو آره..
تا تحلیل های دیگر بدرود 🙏