بچه داداشم میخاد ب دنیا بیاد مامانمم میخاد بره کربلا با دوستاش اسم نوشته مامان عروس ک میشن خواهر گفته من نمیرم و نمیتونم خودت باید بری. خونه داداشم هف هشت ساعت شایدم بیشتر راهه. خالم هیچ جوره راضی نشد بره. به مامانم میگه تو باید بری مامانمم ناراحته ک نمیتونه بره کربلا. میگه دیگه چیکار کنم مجبورم برم. همشونم میگن وظیفه مامانمه بره🫥🫥