دلم هزار تیکه شده کجا رفته
زنگ زدم بهش میگه من میرم
مشهد 😔
خلاصه که خیلی ناراحت شدم
بعد رفته رفته دیدم
اون کادو های خونمون برده قولنامه خونمون برده ... طلاهام برده
دیگه انگار همه چی تموم شده بود برام
شکستم باب رفتنش خودم آروم کنم
یا اینکه به چه علت لباس جمع کرده
اینام جمع کرده رفته رو آروم کنم
همه اینا به کنار اومد خونه
بهش گفتم لطفا بهم دست نزن
خیلی شکسته بودم خیلی
خیلی راحت گرفت خوابید
براش مهم نبود شکستن من
براش مهم نبود تو دوروز
نابود شدم
بعد که بیدار شد
من برای اینکه به خودش بیاد
گفتم بیا جدا بشیم
نصف خونه برای من نصف هم برای
تو هرکسی بره پی زندگی خودش
ی زره مقاومت کرد
بعد گفت باشه 😉
زنگ زد بنگاه دار که خونه مارو بزار فروش
میدید اشک میریزم میدید
نابود شدم یهو رو مبل دراز کشید
رفت تو گوشی 😔😔😔😔😔
بعد دوباره زنگ زد بنگاهی امید. داشتم
بگه پشیمون شدیم
میگه کولر گازی هم بکش رو پول خونه
بعد به من میگه میدونی که من قسطش میدم خودم اون پول رو برمیدارم