وای من الان یادم افتاد، دخترم آب میوه میخواست خیلی اذیت میکرد، با دختر عموم رفتیم یه کافه، اینقدر لوکس بود کافهه، دختر عمومم هی میگفت بیا بریم اینجا گرونه، من هی میگفتم هیسس، باز صدا شو میبرد بالا، دخترمم از یه ور ونگ میزد، بعد منو کاغذی نداشتند، میگفت باید اسکن کنید، منم اسکنمو پیدا نمیکردم از بس هول شده بودم، دختر عمومم هی میگفت آقا ما چیزی نمیخوایم، بعد برگشت رو به من گفت من که هیچی نمیخوام، به یه حالت عصبی واری
بعد یه پسر با کلاس دید ما خیلی درگیریم اومد تو گوشیش منو رو نشونم داد دو تا آب میوه سفارش دادم، چون دختر عموم با صدای بلند توپید گفت من نمیخوااام
یکی برای خودم یکی دخترم
آخرم دختر عموم یکیشو برداشت من و دخترم با هم خوردیم
من اونجا مردم از خجالت ، جلو کلی پسر خوشتیپ
اه خییییلی بد بود
شما هم بگید