خب من با ی پسره اشنا شدم ینی پسر همسایمونه ی جورایی هم فامیل دور بعد این از وقتی ۱۷سالش بود منو میخواست بم پیام داد منم همش سربالا جواب میدادم اخرشم بلاکش کردم بعد این چن سال جدیدا ک میدیمش خیلی داف شده بود مخصوصا ت عروسیا یا جایی میدیدمش بعد روش کراش بودم تا اینکه بم پیام داد الان بیست سالشه وقتی پیام داد جنگ بود بعد همینجوری باهم حرف زدیمو اینا گفت ک منو هنوز دوست دارمو فلان منم گفتم اگ منو میخای بیا خاستگاری این اومد ب مامانم گفت مامانمم گفت ت هیچی نداری هروقت شرایطت اوکی شد بیا دخترمنم سرراهی نیست ک ت خدت اومدی دفعه بعد خواستی بیای با بزرگترت بیا این رف ب مامانش کفت مامانش گفته بود باشه میرم برات خاستگاری بعد ی روز مامانش زنگ زد گف ک پسره من اشتباه کرده و بچگی کرده هنوز هیچی نداره معذرت خواهی کردو قطع کرد برا خاستگاری زنگ نزده بود…