2777
2789

داستان زندگیم تو تاپیکام هست. اینجا دیگه اکثرا منو می‌شناسن از بس تاپیک خیانت زدم. 

خلاصه میگم واسه اونایی که نمیدونن .من دو ساله متوجه شدم شوهرم از اول زندگیمون به من خیانت جنسی میکرده. ینی با دوستای خراب تر از خودش حالا هر هفته یا هر ماه میرفتن خونه تیمی و با زنای پولی رابطه داشتن. و من ساده هم بعد ۱۰ سال زندگی تازه ۲ ساله فهمیدم. اونم خدا رسواش کرد وگرنه تا ابد نمیفهمیدم. بعد که فهمیدم و دعوا و بحث ها یی که ناتموم موند و نتیجه ای نداشت چون من خانواده ی پشتیبانی ندارم و دوتا هم بچه دارم و طلاق بنظرم مناسبم نبود و شوهرمم پولداره پس صلاح دیدم بمونم. قول داد قسم خورد که دیگه سمت این چیزا نمیره. منم که اعتماد نداشتم شنود گذاشتم تو ماشین. و ضبط صدا هم تو گوشیش. و متوجه شدم اصلا پشیمون نیست .و فهمیدم اوضاع خییییلی خراب تر از چیزی هست که فکر میکردم. ادامش...

شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم !مارا به سخت جانی خود این گمان نبود 🖤

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نظر من: وقتی موقعیت طلاق نداری فقط خودزنی کردنه این پیگیری ها

اگه تصمیم گرفتی بمونی و محکم پاش هستی، با خودت و این شخصی که باهاش تو رابطه ای کنار بیا و مطمئن باش کسی که ۱۰ ساله عوض نشده، ۱۰۰ سالم بگذره عوض نمیشه

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

فهمیدم روزا که میره سر کار توراه زنای خیابونی رو سوار میکنه تو ماشین رابطه دارن و شماره رد و بدل میکنن و اصلا هم پشیمون نیس. صب میرف ۲ شب میومد. این دفعه دیگه گفتم به درک که بچه دارم میرم واسه طلاق. من تو شهر غریبم مادرم و خانوادم ۱۲ ساعت ازم دورن. رفتم. واسه طلاق ‌

.ولی اونام طرفداری شوهرمو کردن و گفتن برو زندگی کن. 


شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم !مارا به سخت جانی خود این گمان نبود 🖤

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز