نمیدونم درسته یانه
ولی درکت کردم
اخه فک کردن داره این؟ هرجور راحتی اون کار و بکن اگه باز داری بهش فکر میکنی یعنی بزور راضی شد از ترس خدا .. اونام میرن مشهد خرجی نداره هتل بگردن هست
مادرشوهرت چرا باید از قبل خبر داشته باشه
که شما میخواین برین مسافرت
همون روز که قراره برین خدافظی کنین تمام
لازم نیس واقعا مادرشوهرا همه چیو بدونن
که بخوان داستان درست کنن
اره دقیقا انگار لج کردم
هی گفتم نه راحت نیستم (برادرشوعرم خیلی آدم مهربونیه معذبم نیستم زیاد باهاش)هی تو دلم خودمو گول زدم نه گرمه میخام تو خونه بدون روسری باشم (بازم دیدم نه اینا دروغه من با روسری هم راحتم ) و هزار تا دلیل دیگه ک ته دلم خوب میدونستم بهانه اس
فقط و فقط ب خاطر اینکه از مادرشوهرم متنفرم و اون این پیشنهاد و داده میخواستم لج کنم بگم نه بعد دیدم نه من آدم بدی کردن نیستم
یاد بگیرید حساب آدم هارو از هم جدا کنید
چون مادرشوهر گفته پس اونا حق ندارن بیان؟!
من در حالت کلی میگم نه صرف این موضوع
همه چیز در کنترل ما نیست. خیلی وقتا باید رها کنید و از مسیر لذت ببرید. خوب و بد میگذره ولی تو ذهن ثبت میشه.
گلم خیلی سخته ولی سعی کن بخاطر آرامش خودت و زندگیت مادرشوهرت رو و کارایی که کرده نادیده بگیری
میدونی عشق یا حسه توی قلب تنفرم همینه یعنی تو به مادرشوهرت اجازه دادی توی قلبت خونه داشته باشه
پس اگه برات ممکنه سعی کن از قلبت بیرونش کنی چجوری؟ اینجوری که تبدیلش کنی به یه آدم خنثی
کسی که هیچ حسی بهش نداری برات مهم نیست به کاراش فکر نمیکنی
دائم بگو فلانیه دیگه همینه اخلاقش نمیتونه عوض بشه که ذاتش همینه
ولی نذار دلت سیاه بشه دل جایگاه خداونده باید پاک بمونه
