مامانم پیام داده میتونم بیام ببینمت....
از اعلان پاکش کردم تو روبیکا حتی سین هم نزدم واقعا که چجوری رو دارن اینا چند ساله ول کرده رفته دفعه آخر هنوز حرفاش تو گوشمه فوش و تهدید میکرد
نه مادر من آنقدر هم حقیر نیستم خدا هم نیستم ببخشم منو ی جوری تو جمع شکستی که تا آخر عمر تیکه های دلم جمع نمیشه
الآنم چند ماه پیش منو بیرون دیدن فهمیدن باردارم از ترس اینکه موقع زایمان یهو نیان بیمارستان و شوهرم عصبی نشه پروفایل ی نوزاد گذاشتم که مثلاً بچم دنیا اومده
تازه من یادش افتادم من همون آدمی نیستم که پیش شوهرم بهم گفتن ه ر ز ه
همونی نیستم که تو برف سرما با بچم تنهایی برگشتم بخاطر مهمون نوازیشون
تا زندم نمیتونم هیچکدوم از کاراشون رو ببخشم
بخصوص تهدید به آتیش زدن ماشین شوهرم