خونواده همسرم از اول منو نمیخاستن الانم که باهاشون دعوام شد کلا نمیخان دیگه از اولم با من رفت و امد نداشتن
خونواده خودم چون بچه هام فضولی میکنن یجورایی دنبال بهانه بودن که قط رابطه کنن که کردن
دوست و رفیق ندارم
تنهای تنها با دوتا بچه کوچیک صب رو شب میکنم طفلی بچه ها هم اذیت میشن اصلا حوصله ندارم روحیه ندارم فقط غذاشونو میدم و دلم میخاد دیگه کاری بهم نداشته باشن
کاش ازدواج نمیکردم حداقل میرفتم سرکار کافه بیرون بازار
صب تا شب پابند دوتا بچه نبودم