سلام خانما میخوام نظراتتون و دیدگاهتون رو بدونم تا به نتیجه ای برسم با کشمکشی که با خودم دارم
داستان از این قراره که من شوهرم ادم خوبی نیست بارها تا مرز طلاق رفتم و به خاطر دخترم موندم تو زندکی پدرم فوت شده سالهاست و به بردار دارم که یه مغازه کوچیک زده اما نوپاست
من سختی زیاد کشیدن بچه بزرگ بودم و نداری و فوت پدر نبودن حامی با این آقا ازدواج کردم به خاطر مادر و برادرم که یه پشت داشته باشیم پدر شوهرم ثروتمنده ... خودم و فدا کردم برای خانوادم .الان خواهر شوهرام ازدواج کردن یکیشون و دیگری مجر ده هر دو درس خوندن و دکترا قبول شدن ...مدام در حال پیشرفت هستن با پشتوانه پدرشون و هزینه ای که براشون میکنه اما من احساس میکنم عقب موندم لیسانس گرفتم و ازدواج کردم ... احساس میکنم پیشرفت شخصی نکردم احساس ناکافی بودن میکنم ...
شوهرمم نمیزاره درس بخونم ... حس بچه داری و خانه داری داره نابودم میکنه دوست دا م مفید باشم .... چرا من نباید پیشرفت کنم ...شما پیشرفت و تو چی میبینید؟؟ میشه دیدگاهتان رو برام بنویسید واقعا کمکم میکنید