فکر که میکنم میخوام از خجالت بمیرم چند سال پیش پسرخاله مادر شوهرم اومد خونمون یه مرد شصت ساله بعد منم رفتم بهش دست دادم یهو هول شدم بوسش کردم نه یکی نه دو تا سه تا یا خدا قیافه مرده دیدنی بود شوک شده بود گفت عیب نداره دخترمی
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو کردی با ما تو بمان و دگران وای به حال دگران
نمیدونم چرا بوسش کردم بعد آقا از اونا بود که یکم هم پررو تشریف داره تقریبا راهش دور بود چهار روز موند خونمون انقد باهام گرم گرفته بود که شوهرم شاکی شد گفت بی اعتنا کن بره مرتیکه رو حالا قبل اون بوسیدن انقد از مرده تعریف میکرد که تو فامیل تکه
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو کردی با ما تو بمان و دگران وای به حال دگران
یه بار تولدم سوپرایزم کردن انقد ذوق کرده بودم دست دادنی با شوهر خاله ای که از خجالت با فامیلیش صداش میزنم ماچش کردم ، از اون روز به بعد میبینمش خجالت میکشم، خالمم میگه جای دخترشی عیب نداره اون اصلا یادش نیست 😂