ما عاشق همدیگه شدیم ولی خانواده من دخالت میکنن همه جوره نه فقط پدر مادرم بلکه فامیل فضول که عادت همیشگی شون دخالت تو زندگی من و بقیه ست هم دخالت میکنن اخه نمیدونم من میخوام با طرف زندگی کنم یا شما که دخالت میکنین چه ربطی به شما داره همیشه میگن علف باید به دهن بزی شیرین بیاد چرا دونفر که همدیگر و میفهمن درک میکنن کنارهم حال دلشون خوبه همیشه باید مانع سر راهشون باشه برای رسیدن مگه همیشه اونجوری که پدر مادرا میخوان باید پیش بره یکی خانوادش راضی نمیشن چون پسره وضع مالیش اوکی نیست یکی دیگه ناراضین چون پسره اینقدر اختلاف سن داره با دختره یکی دیگه هم از چهره ش خانواده خوششون نمیاد این خانواده ها چرا همیشه دخالت بیجا میکنن تو زندگی بچه هاشون اونم وقتی سن قانونی رو رد کرده خودم الان ۲۱ سالمه خداروشکر اینقدر از لحاظ عقلی بالغ هستم بدونم دارم چیکار میکنم و دوست دارم شریک زندگیم چه مدل ادمی باشه و ادمشم الان پیدا کردم به چشم خودمون اصلا اختلاف سنمون نمیاد چون اینقدر باهم حالمون خوبه خداروشکر اصلا عیب و نقصهای همدیگه رو نمیتونیم ببینیم من همه جوره ازش حمایت میکنم از لحاظ عاطفی و اونم عاشقمه بارها ثابت کرده بهم با اینکه رابطه مون مجازی هست ولی صداقت تعهد هرجا بره بیاد همه چیز بهم میگیم بابام دوباره که فهمید موبایل ازم گرفت تا چند روز بهم نداد مامانم بزور متوسل شد و ازش گرفت بهم داد گفت قول میده دیگه نره ولی نتونستیم ازهم دل بکنیم عاشق شدن گناهه مگه؟! سن سال میشناسه بعضیا میگن نه فلان بهمان شما چون هنوز عاشق نشدی این حرفارو میزنی مطمئن باش خودت هم زمانی که عاشق شی از ینفر خوشت بیاد اونو باهمه عیب و نقص هاش بازم حاضری قبول کنی الان میگی نه فلان منم یه زمانی نمیدونستم قراره از کسی خوشم بیاد که بیست سال ازم بزرگتره ولی سرنوشت غیر قابل پیش بینی هست بنظر خودمون اصلا هم این چیزا زشت نیست اتفاقا خیلی هم خوبه تو ایران متاسفانه این فرهنگ هنوز جا نیفتاده و باید روش کار کرد که خانواده ها تو هر موضوعی نیازی نیست اظهار نظربدن ودخالت کنن من طرفمو شناختم و انتخابش کردم حالا اونا میخوان واسه زندگی و اینده من تصمیم بگیرن! من با کسیکه دوستش ندارم ازدواج نمیکنم به هیچ وجه بدون هم حالمون بده ما واقعا جفت روحی هم هستیم خدایا مارو بهم برسون لطفا مانع هارو بردار