من رفتم پیش یه دعا نویس شیاد .بعدش ک پدرم بهش زنگ زد با احترام گفت دخترم سرخود اومده پول پس بدین
برگشت گفت دخترت اومد گفت بکارت منو دوس پسرم گرفته کاری کن دعای بنویس منو بگیره
یعنی مادرم نبود زیر کتک و لگدش داشتم خفه میشدم .مجبور شدم قسم بخورم چون عزیز من فقط برادرمه
هم از اشتباه خودم پشیمونم هم از شرایطی ک برادرم قرار دادم
هرروز میپرسه آبجی سرطان یعنی چی فقط ۵سالشه😭😭😭
خدا باعث بانیش لعنت کنه
چون پدرم بعد صدها دکتر این پسر بدست آورده فقط این قسم باور میکرد منم مجبور شدم