موفق شدم اما الان نمیدونم شاید بیشتر از چند ماهه که تو این وضعیتم همش در گذشته هستم
اون روز هایی که سال دهم یکبار تجدید شدم مامانم کل تابستون رفت رو مخم
سال بعدش هی خوندم هی خوندم بیست شدم اما آدم سابق نبودم کنکور قبول شدم اما آدم سابق نبودم
سرکار رفتم اما آدم سابق نیستم
چون ذهنم همش مشغوله گذشته هست همش خستم زیاد در بیرون با آدما حرف نمیزنم
طوری که الان خود مامانم میگه برو با دوستات بیرون یه سینمایی جایی
اما حوصلم نمیاد
زندگیم پرت شده رو هوا