رابطه من و شوهرم همیشه خوب بود
چیزی که همیشه منو آزارده میکرد و باعث جوشی شدم میشد خونوادش بودن...
به عنوان مثال ما خونه خریدم یه جعبه شیرینی هم نیوردن
اون موقع خیلی حرص میخوردم
ولی الان میگم به درک مگه بابای من دست خالی اومد؟ یا مگه داداش من برام نکرد؟
خونواده شوهرم نکردن پس باعث سرافکندگی شوهرم هستن اون باید حرص بخوره نه من...
الان دیگه برام بی اهمیت شده خیلی ببخشیدل میگم ک..ن لقشون
هرکاری میخوان بکنن هرکاری هم نمیخوان نکنن
چرا من باید رابطه خودم و شوهرمو خراب کنم لحظه های خوشمو به زهر تبدیل کنم
شوهرمو با غرغرام آزرده کنم بچمو افسرده کنم خودمو پیر کنم چهرم بشکنه که چی؟
پدرشوهر فلان کارو نکرد؟
یا مادرشوهر فلان حرفو زد؟
الان دیگه نه گلایه ای دارم نه برام چیزی مهمه اگه کسی حرفی بزنه مودبانه جواب میدم اگه پشت سرم حرف بزنن بازم روبه رو میکنم در کمال ادب