تاپیکای قبلیم هست
اذیت و ازار . بی توجهی . خودخواهه خودشیفته است . تحقیر میکنه .
ببینه خوشم تا از دماغم درنیاره بیخیال نمیشه . حسودی میکنه حتی به رنگ پوستم ک سفیدترم ازش!
دیگه منم تا تونستم تحمل کردم و موندم
اما الان بجایی رسیدم که اینقدر زخم و ضربه خوردم افتادم خودم
اصلا میترسم از این حالت غم و اندوه دربیام دیگه
چون مثلا ببینه امروز حالم خوشه و پاشدم با بچه بازی کردم ! تا با بی توجهی و غر زدن کاری نکنه که فروپاشی روانی کنم و تو لاک افسردگیم نرم ولم نمیکنه
باید خیالش راحت باشه تو غم و اندوهم
ناراحتم
بیخیالم بشه