به خوشبختی ک خدا برام در نظز داشت نه گفتم پسر عمومو رد کردم سر لج و لجبازی بچگانه افتادم وسط بدبختی و جهنم .. خدا سر هیچکس نیاره .... بچه ها وقتی یه چیزی میشه حتما به صلاح تون هست و همین طور بلعکس پافشاری تو چیزی ک خدا میدونه و شما نمیدونید جز بدبختی چیزی براتون نداره وقتی یادم میاد راجع به بزرگترین مسائل دنیا حرف میزدیم و حرف همو میفهمیدیم و الان با مردی ک همسرمه دو کلوم حرف مشترک ندارم و همو نمیفهمیم دلم پر میزنه برای اون خوشبختی ک خدا بهم قولشو داد و خودم پسش زدم دلم پر میزنه واسه آرامش و مردنگی عمیق ذاتیش حالم خرابه پیش وضع تشنج و عصبی مردونگی نمایشی ..
نمیتونم فراموش کنم چ کلاه بزرگی سرم رفته ..چون من تو زندگیم مرد دیدم نمیتونم کنار یه نامرد باشم کاش اونم مرد نبود بهتر میتونستم این حییون و کنارم تحمل کنم ولی من دیدم میدونم ک هست .. خواهرانه کمکم کنید بگید چه طوری فراموش کنم و همین زندگی سگی و چ طوری بگذرونم تا تموم شه
طلاقم نمیده ...