هرچی حدف میزنم اهمیت نمیده دوسدارم یکم ذوق داشته باشه واسم هرچیو چند بار باید تکرار کنم تا جواب بده چند وقت پیش داشتمباهاش حرف میزدم خواهرمم بود گفتم پس چرا جواب نمیدی گفت حرفهای مفت رو نمیشنوم خستم کرده بدم ازش میاد دیشب بهم گفت شیشه میکشی انقد حرف میزنی بقران من زیاد باهاش حرف نمیزنم نه دوستی دارم نه جایی میرم همش با دخترم خونم خسته شدم بقران همش تو فکر خودکشی ام اصلا من براش مهم نیستم بعد همش میگه میمیرم برات و این چیزا
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
مثلا با ذوووق یچیزی براش تعریف میکنم انگار ن انگار دیگه ذوقم کور شده بقران
خب مثلا بستگی داره مربوط به چی داری با ذوق حرف میزنی ممکنه یه مسعله برای تو ذوق داشته باشه اما برای اون پوچ به نظر بیاد معنیش این نیست که تو رو بی محلی کرده اون فقط نسبت به اون مسعله خاص بی اهمیته کم کم باید درستش کنی مثلا اینکه قبل اومدن همسرت همیشه مرتب باش بوی خوب بده لبخند داشته باش لبخند ملیح وقتی تازه از سرکار میاد زیاد نشین باهاش حرف بزن یه چای براش بیار و بذار یک ساعتی تو حال خودش باشه خستگیش در بره خودش کم کم قفل زبونش باز میشه به صحبت کردن حالا نوبت تو هست که کم کم باهاش صحبت کنی