2777
2789

 ده ساله ازدواج کردم تو این ده سال پدرم دراومده تو این زندگی شوهرمو خیلی دوست داشتم شایدم دارم گاهی ازش متنفرم ازش بریدم تو خونه که هست دوست دارم نباشه وقتی نیست حالم بده دوست دارم بمیره ولی خودم ازش جدا نشم ده روزه قهرم خونه پدرم برای بار صدمه که اومدم قهر درست نمیشه بد دله تهمت میرنه تهدیدم میکنه مث سگ ازش میترسم ولی جدا شدن ازش برام عذابه زندگی که برام ساخته هم جهنمه شاید بخاطر بچه هامه که جدا نمیشم خوبیم داره ولی اکثر شبا تا صب میخواد آرمن اعتراف بگیره که خیانت کردم بخدا تا حالا ب خیانت فکر نکردم دکترش میگه باهاش ادامه نده 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اره ولی حضانت بچه هامو نمیده

اومدیم و داد . با این اوضاع با این گرونی خورد و خوراک و پوشاک و تحصیل و دانشگاه و ازدواجشون  را میتونی بدی ؟

گارنت اسم یه سنگه که به دونه های انار هم میشناسن🙂 کاربری دوم و جدیدم ....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792