الان خونه پدرمم شکایت ازش کردم پروندش بازه رفتم پزشکی قانونی
پدرش و برادرش و خودش مدام زنگ میزنن که غلط کردیم
من داییم و پدره پدرم کدخدا هستن رسم شهر ما اینه که مشکلات خانوادگی رو یه کدخدا میشینه حل میکنه
عموهام و بقیه داییام آنچه فحش و تهدیده نثارش کردن دایی بزرگم نذاشت وگرنه میخواستن برن در خونشون کتکش بزنن ولی خب تاجایی که حقش بود بهش توهین کردن یکی از عموهام بهش گفت تا روزی که زندم مطمئن باش یه روز شلوارتو باید از پات دراردم داداشم مبگه اگه دندوناشو نشکنم آروم نمیگیرم
امروز داییم زنگ زده بهم میگه شوهرم زنگ زده گریه کرده گفته غلط کردم بیجا کردم دیگه هبچوقت تکرار نمیکنم زنمو دوست دارم بگید برگرده قول میدم تکرار نکنم
داییم میگه تاالان اگه زدت چون پنهان کردی الان همه خبردار شدن دیگه تکرار نمیکنه اگه کرد پدرشو در میاریم طلاقتو میگیریم یه بار دیگه فرصت بده
نمیدونم چیکارکنم