2777
2789

سلام بچه ها

من امروز ک تاسوعا بود رفتم امام زاده و خیلی دعا کردم که خدا کمکم کنه و زندگی جدید و بهتری بسازم و داشته باشم

و فکر کردم چرا تو گذشته این همه بلاهای عجیب و غریب سرم اومد و به اینجا رسید سرنوشتم ...

باعثش خودم بودم و تصمیمات اشتباهم یا واقعا دعا و جادو روم اثر کرد و زندگیمون به اینجا رسید


گفتم بیام بنویسم که هم تجربه بقیه باشه

و هم نظرتونو بگید بنظرتون اشتباهات خودم بود یا دعا و طلسم !


بگو عزيزم

اللهم عجل الوليك الفرج،اللهم صلي علي محمد وال محمد وعجل فرجهم ميشه دعا كنيد برام برم كربلا و مشهد😢ميشه دعا كنيد و يدونه صلوات بفرستيد كه يه خونه بززززززررررگ بخريم ممنون😍❤️😘خير ببينيد

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من ۱۹ سالگی با شوهرم اشنا شدم

و مادرم هیچی یادم نداده بود

یه دختر خیلییی ساده بودم که اصلا هیچی جز درس خوندن بلد نبودم


با شوهرم اشنا شدم و دوست شدیم و ازدواج کردیم

خانواده اش از اول مخالف بودن

هیچ دلیلی هم نداشتا

براشون فرقی نمیکرد من باشم از من بدشون بیاد یا دختر دیگه ای

کلا اعتقادشون اینه که باید با عروس دشمنی کرد و مادرشوهر و خواهرشوهری کرد


منم ساده میگفتم اینا خانواده امن . مادرمن . خواهرمن

از اول با دعا و طلسم جلو اومدن 

اما من اونقدر ساده بودم که اصلا نمیدونستم چیزی به اسم دعا و جادو داره 🫠

جلو خونه بابام سر ظهر اب میریختن تو یک خط صاف

تو خونه اشون ظهر خوابیدم پاشدم دیدم یه دسته از موهام از ته قیچی شده


اومدن خونه ام رفتن دیدم مبلی که روش نشسته بودن خیسه خیسه


مغازه زدم . پنج سال لباس فروشی داشتم

رفتم تو مغازه ام دیدم اینه شکسته کف مغازه ام پره !

به سر سال نرسید صاحب مغازه بلندم کرد

سال ۹۸ روزی یک تومن به بالا فروش مغازه ام بود . شد روزی ۱۰۰ هزار !

بعدش ۶ تا مغازه عوض کردم

تو هر کدوم میرفتم دعا میاوردن و یموری میشد که بلندم میکردن از مغازه و اصلا مشتری برام نمیومد ....

دو بار دیدن همسایه ها و گفتن یه خانم با مشخصات خواهرشوهرم اومده و رو شیشه مغازه اب ریخته

بارها هم خودم دیدم ک رو شیشه سکوریت تو پاساژ انگاری اب و گل ریخته بودن ....


تو اپارتمان قبلی همسایه ها چند بار اومدن در خونه ام که چرا زنگ خونه اتو درست نمیکنی ! سر ظهر میخوایم بخوابیم خواهر شوهرت میاد زنگ میزنه ما درو باز کنیم !

در صورتی که اصلا خونه من نمیومده ! میومده تو امارتمانمون میرفته !


یکبارم ظهر تابستون رفتم از خونه بیرون دیدم جلو خونه ام وایساده تا منو دید جا خورد سرشو قایم کرد زیر فرمون بعد دید که شناختم اومد بالا گفت سوییچم افتاد زیر صندلی ! گفتم جانم چکار داری اینجا این وقت ؟ گفت اومدم شماره حساب بگیرم !! خونه اش ۳۰ کیلومتر اونطرف تر بودش ! گفتم چرا زنگ نزدی خوب ! اصلا شماره حساب میخوای چکار !

زندگیه من از هم پاشید

قبل بچه زندگیم با شوهرم افتضاح بود 

بیخودی میگفت طلاقت میدم

دعوا میکرد

ولی من زندگیمو میخواستم

لیسانس گرفتم . با اینکه تلاش زیاد کردم به هیچ جا نرسیدم

بچه دار شدم تو حاملگی مریض شدم بعد زایمان مریض شدم گفتن سرطان داری از حاملگی و نوزاد خیر ندیدم

تو بارداری و زایمان همهههه خانواده دوستام ولم کردن . اصلا شوکه شدم . هیچکی منو نمیخواست . با بچه و درد و مریضی تنها موندم

مغازه زدم . هرچی تلاش کردم . نشد ک نشد 

تا جا میوفتادم بلندم میکردم

فروشم سال ۹۸ روزی یک به بالا بود

پارسال یروزایی اصلا هیچی نمیفروختم !

یهویی دندونام به فاصله چند روز تند تند تو دهنم شکست

از نظر اعصاب و روحیه هم داغون افسرده مضطرب 

هیچ توانی انگار دیگه ندارم پاشم زرنگ باشم و خودمو زندگیمو جمع کنم

حتی حال ندارم واسه بچم مادری کنم

نمیدونم چمه

اما خانواده شوهرم

مادر شوهرم سرش هوو اومد و دوسال درگیرش بودن

خواهرشوهرم رفت فتق عمل کنه یکسال به خونریزی افتاد

گفتن سرطان گرفته

بعد کمرش خم شده بود کلا صاف نمیشد

عین بچه ها لاغرررر شد

بعد از بس کمرش خم شده بود صاف نمیشد مهره هاش جا ب جاشد

حدود ۲۰ سانت کمرشو باز کردن ۵ تا پلاتین گذاشتین . متولد ۶۲ عه و جوونه

شوهر خواهر شوهرم که به سرش قسم میخوردن و اقا صداش میزدن معتاد شد

کتکشون میزد شکایت میکرد

اخرش با زور طلاق گرفت

شوهرش چند ساله هزار تومن خرجی نمیده بهش و با دو تا پسر بزرگ برگشته خونه باباش

مادرشوهرمم گریه میکنه که من شدم کلفت اینا از جاشون تکون نمیخورن

مادر شوهرم چنان افسردگی گرفته که قیافه اش مثل گدا بدبختا شده . حتی حموم نمیره !

با همه قطع رابطه شدن . تنها شدن . حتی عید رفتم خونش شیرینی نداشتن!

هیچ کسی در خونه اشونو نمیزنه 

با اینکه پر جمعیتن و ۷ و ۸ تا خواهر و برادر از هر سمت دارن


پسر بزرگه خواهر شوهرم اخلاقش به شدت آنرماله و از تعادل خارجه رفتارش . حرفاش عجیبه


اسید ریخت رو صورت و شکم پسر دو ساله اش

ده ساله گذشته جاش هست

با اینکه بهترین دکترای تهران میاره

ماهم کلا قطع رابطه ایم و سال دو سه بار فقطمیرم خونه اشون در حد یکی دو ساعت

خونه اشون انگاری خاک مرده ریختن

هر وقت میرم برقا خاموشه و هر کدوم یه گوشه افتادن و هر کدوم یه درد داره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز