از بچگی کلی حسرت تو دلم بود دوست داشتم اجتماعی و پر شور باشم با دیگران ارتباط بگیرم از حقم دفاع کنم سیاست داشته باشم و زرنگ باشم مثل بقیه ی خواهر برادرام. ولی هر بار گند می زدم به همه چی اما چون خانواده ی خوبی داشتم ازم پشتیبانی می کردن گذشت تا به خاطر خانواده ی خوبم و چهره ی زیبام یه ازدواج عالی داشتم همسرم و خانواده ی همسرم سرشناسن و معروف و خوش نام .
افسوس که من خیلی کم عقل و ساده و غیراجتماعی ام بچه هام هم دقیقا کپی خودمن
انگار با بقیه اطرافیان فرق داریم. ۴ ساله که کار شب و روزم گریه کردنه حالم داغونه هر کاری می کنم درست بشو نیستیم.
دیگه به این نتیجه رسیدم که لایق زندگی کردن نیستیم ولی نمی تونم از همسرم دل بکنم فکر اینکه بعد از من با یکی دیگه ازدواج می کنه نابودم می کنه.
خدایا برای تو که کاری نداشت چرا منو مثل بقیه ی خانوادم نیافریدی حالا خودم به درک چرا بچه هامو شبیه شوهرم نکردی؟ می خواستی زجر کشم کنی؟ اگه یه راه صددرصدی بود با جون و دل شبانه روز تلاش می کردم که عاقل و با سیاست و زرنگ بشم ولی افسوس هیچ راهی نیست و به رغم تلاشم انگار ساده بودن ذاتیه و غیر قابل تغییر