خب آخه تو آذر که بهش پیشنهاد عوض کردن کابینت رو دادم
گفتم تا یکی دو سال بعد ازدواج هم شاید نتونم یسری وسایل آشپزخونه رو عوض کنم
منم گفتم خب با این وسایل این مدل کابینت قشنگه
حالا که وسایل رو تونسته عوض کنه ، واقعا اصلا اون کابینت باهاش جور نیست
انقدر داشتم که افسردگی گرفتم هرلحظه احساس خریت میکنم نمونه اش همین دوروز پیش میخواستم قسطی ساز هارپیکاا بخرم از اسنپ پی دو و خورده ای بود قسطش ماهانه میشد پونصد.. ایشون اظهار فضل نمودن و گفتن بزار یکم بعد که قسطا سبکتر شد بخر الان بعد دوروز دیدم شده چهارملیون و خورده ای!!! دوبرابرشد قیمتش... خودم دلم بودبخرم له حرف این احمق گوش کردم که شد این.بهش زنگ زدم گفتم چی بگه خوبه؟ گفته شده که شده چیکارکنم؟؟خودمو بکشم؟؟؟ من احمقم که هربار عقلمو میدم دست این بیشعور نفهم و مثل سگ هم هربار پشیمون میشم...احمق حالا چند روزه میگف صنذوق طلاتو تو بورس بفروش بیا فیزیکی بخر.. خوبه به حرفش گوش نکردم.. غلط کنم دیگه عقلمو بدم دست این نفهم.. بار اولم نیست که پشیمونم ها.. اما باز آدم نمیشم😡😡😡
بخدا همین دوروز پیش انگار یه صدایی از درونم داد میزد بخر سفارش بده.. حتی گوشیمو برداشتم که سفارش بدم اومدم رنگشو ازاین احمق نظرخواهی کنم که پشیمونم کرد الانم طلبکاره حالم ازش بهم میخوره میگه خب که چی؟ گرون شده که شده چیکارکنم؟؟؛ باکسی ازدواج کنین که درکتون کنه و پناهتون باشه نه مثل من که بایه خر بی غیرت ازدواج کردم😡😔
خداروشکر شما زبون اظهار نظر داری
من ببین چقد بدبختم از چیزی هم خوشم نیاد چیزی نمیگم
من ساختمون مادرشوهرم اینا باهم زندگی میکنیم
این خونه ای که ما اومدیم مادر شوهرم چند سال نشسته بودن بعد خودشون رفتن طبقه بالا که اکبند بود البته خونه رو رسیدگی کردن کل خونه کاغذ دیواری ولی مثلا منکه تازه عروس بودم باید میرفتم خونه جدید نه اونا چون کابینت اونا جدید تر بود کمد دیواری و همه چی شیر الات و ..
شاید باورت نشه یبارم به شوهرم نگفتم مطمینم اگر هم میگفتم جز بحث هیچ سودی نداشت
