2777
2789

بله عزیزم هستم 

با توام ....ای رفته از دست 😔 هر کجا باشم غمت هست 😢کاش روز رفتن تو ..گریه چشمم را نمیبست 😭رفتی و دلتنگی ام در خانه تنها ماند بغض در وا شد تو رفتی و غصه  اینجا ماند 😞

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نه نیستیم اگرم باشیم خوابیم 😐😐

دلم واسه مادرشوهر جونم تنگ شده 😭😭😭😭                                                          الکی مثلا مادر شوهر منم زن خوبیه 😉😉😉😃😃😃😃     لامصب خودش ب تنهایی ده تا  ترامپ و کیم جونگ اون و روحانیه  😐😐😐😐😐😐😧😧😧😧😧

شبتون بخیر بچه ها میخوام ی ذره درد دل کنم لطفا اگه جایی حس کردید اشتباه کردم هم بهم گوش زد کنید محترمانه فقططططططط

من عروس ی خانواده تک پسر شدم وقتی اومدن خاستگاری من قبلا ی نامزدی ناموفق داشتم ک سر دروغ جدا شده بودم تو دوره عقد خانواده همسر فعلیم از کل ماجرا جدایی من با خبر بودن،اولین حرفی هم ک وقتی مامان و آبجیش اومدن مامانم بهشون گف این بود ک شما در جریانید پس لزومی نداره توضییح بدم ... ما از لحاظ مالی خ تفاوت داشتیم با هم پدر من وضع مالی ب مراتب بهتری داشت ک همش هم حس میکنم میتونه علت خاستگاری بوده باشه این حس به خاطر رفتاراشون ایجاد شده،اصلا این خونواده خ با اینی ک الان رو ب رو هستم فرق داره یعنی قضییه قبل و بعد عقد خ با هم فرق کرد،ی خونه دو طبقه داشتن ک طبقه بالا صد متر بود و پایین پنجاه متر ،تو خاستکاری مادرش گف بالا پایین رو خودت انتخاب کن اینو چند بار گف جلو همه خود همسرم هم ک گف نه بالا بهتره بالا رو انتخاب کن و بعد اینکه ی مقدار قضییه جدی شد گفتن بیاید خونه رو ببینید پسند میکنید بعد مامان من خودش تنها ب بهونه مهمونی رف اومد گف صد متره طبقه بالا بد نبود خیلی،آخه خونه پدر خودم بزرگه خودشون اولش فکر نمیکردن من ب صد متر جا هم راضی بشم خلاصه وقت عقد شد همسرم ب من گف لطفا مدارا کن منم هیچی نخریدم جز ی روسری و ی پیرهن و حلقه،شوهرم گف مهمونیه بزرگی نیس آرایشگاه نرو منم ساده گفتم باشه پشت همه این درخواستا هم  دلیلش این بود ک پولامون بمونه تلویزیون بخریم بعد مراسم،تو مراسم دیدم خواهراش رفتن آرایشگاه و...خدایی باز چیزی نگفتم بعد مراسم گفتم بذار بگم بریم تلویزیون بخریم بهش گفتم ک برگشت بهم گف پولی نمونده همش سر مراسم خرج شد،خلاصه بحثمون شد ک چهار تومن چی خریدی دیدم بله چ چیزا نخریده لباس مامانش و خواهراش آرایشگاه خواهراش همه مهمونا رو شام دادن با این پول

اینجا فهمیدم بابا اینا کلا خرجشون گردن شوهر منه باباشون اصلا خیلی سرکار نمیره حقوق شوهر منم چیزی نبود اونموقع پونصد و هشتاد بود،بعد عقد زمزمه ها اینکه پایین رو نشونش بدید ببینه خونش رو شروع شد،گفتم پایین خ کوچیکه من جهازم جا نمیشه همسرم رو یاد داده بودن ک بگو پول خ از وسبله ها رو بگیره از پدرش،میگفتم شما حرف زدید یعنی چی ک زیرش میزنید همسرم میگف خواهرام راضی نمیشن بیان پایین منم میگفتم قبل عقد یادتون نبود؟چرا دروغ گفتید خب؟خلاصه هر طور بود چند بار مادرشوهرم حرف زد ک من دختر دم بخت دارم بهترش رو میخرید چند سال اینجا بشبنید...منم راضی شدم

خواهرشوهرا واقعا خونمو تو نامزدی تو شیشه کردن مثلا اینا ی اتاق خواب داشتن ما شاید نهایتا ماهی ی بار میرفتیم خونه اینا چون همسرم میگف خواهرم حسادت میکنه نمیخوام حس حسادتش رو تحریک کنیم،ولی همون ماهی ی بارم رو در اتاق مینوشتن وارد نشوید لطفا فقط ورود فلانی و فلانی،منظورشون خودشون دو تا بودن،تو این دوران ب شوهر من گیر داده بودن ک تبلت بخر واسمون منم اولین چشمه بدجنسیم رو نشون دادم نذاشتم بخره واسشون بخدا اصلا اونموقع وضعمون خ رو ب راه هم نبود اونا هم بی انصافی نکردن کامپیوتر و گیتار همسرم رو فروختن خریدن واسه خودشون

خب

گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز