چند نفرو در نظر بگیرید با هم دوستن
یکی از اونا دایی من باشه
بعد یکی از اون دوستا میاد خواستگاری من و من خواستگارامو به خاطرش رد میکنم اخرش اون دختری که قبلا باهاش بود پیداش میشه و میزنه زیر همه چیز
البته من به داییم نگفتم میونش بهم نخوره
از اون طرف یکی دیگه از این دوستا پسره خوبیه که داییم گفت حیف این دوتا با هم دوستن وگرنه معرفی میکردم
منم زبونم قفل کرد نتونستم بگم چه ربطی داره ۱۰۰ نفر میرن خواستگاری بلاخره یکیش جور میشه
اخه من هیچ خواستگاری به قلبم نمیشینه اما این پسره کمی به دلم میشینه به قیافه کار ندارم به به دل نشستن کار دارم
خلاصه غیرمستقیم از طرف یه نفر بهش گفتم من مشکلی ندارم
حالا قراره به پسره بگه چون قصد ازدواج داره اونم.
خلاصه استرس دارم به نظرتون چی میشه.
از پسره بگم ظاهرا مطمینم از من بدش نمیاد حسم میگه براش مهم نیست که دوستش قبلا خواستگارم بوده فقط ته دلم یه نگرانی دارم.. و منتظرم خیلی دوست دارم ببینم داییم کی قراره حرف بزنه فقط باید موقعیت پیش بیاد باهاش تنها باشه