امشب رفتم پیشش زیاد منو نمیبرع بیرون ب اصرار من اومد بعد همین که نشستم تو ماشینش کولرش باد خنک نمیزد گفت پا قدم توهه اینجوری شده منم گفتم هزار نفر دیگه می شونی تو ماشینت الان پا قدم منه گفت هان منظورت مامانمه بیشعور منم گفتم من کاری به اون ندارم بعد اومدم پیاده بشم مانتو کشید پاره شد مانتوم بعدشم سرم داد میزد منم گریه ک سرم داد زده دریغ از یک بغل اصلا براش مهم نبود می گفت بخاطر مانتوهه گریه می کنی گفتم بخدا چون سرم داد زدی ناراحت شدم براش مهم نبود گفت نمیخامت برو گمشو زندگیمو خراب کردی به درد نخوری چقدر حرفهای دیگه فقط بخاطر مامانش
با مامانش مشکل داریم من ندارم اون حسودع پسرشو پر می کنه بیاد سر من خالی کنه دو هفته قبلم مامانش بهم گفت بی حیا خدتو کردی تو پاچه پسرم بعد نامزدم اصلا براشم مهم نبود می گفت تو دروغ میگی مامانم دست گذاشته رو قرآن تو دروغ میگی منم هیچی نگفتم سپردمش دست همون قرآن بعد امشب اینجوری گفت منم خیلی ناراحت شدم گفتم مگه من هر روز هر شب با توام ک اینجوری بهم گفته من بهش بگم بیا ببرم فلان جا نمیاد اما مامانش بگه ببرم اینجا اونجا راننده شخصیشه
اصلا نمیدونم چیکار کنم خیلی دوسش دارم نمیشه جدا شد ازش همه میگن جدا شو خودمم میدونم باید جدا بشم اما نمی تونم دارم دیونه میشم نمیشه 😭