دوماهه کلی قسط وبدهی داره و بزور میرسونیم این وسط منم باردارم ۷ ماهه هستم و کلی سونو دکتر داشتم
باعث شد دستمون تنگ بشه ومنم توهمه سختی های زندگی تحمل کردم وپاش موندم
حتی همین الان همه چی تو دلم مونده حتی همین میوه های تابستونه وبهاری
خلاصه دیشب ماشینش خراب شد میدونستم دستش تنگه منم برداشتم کارتموبهش دادم که تهش فقط ۵۰۰ تومان بود گفتم اگه نیازت میشه بردار اونم برداشت
ویه ۲۰۰ تومن دیگه تویک کارت دیگه داشتم کلی بهش اسرار میکردم اونم ببر
اینارو مثلا گذاشته بودم ضعفی چیزی کردم تواین اوضاعم اتفاقی افتاد چیزی ته جیبم باشه
بعد خودش امروز عصری بیدار شد از ظهر میگفت سردرد دارم
اومدم هندونه تو برق خاموش شده قاچ کردم براش و قرص بهش دادم سر اینکه سینی کوچیک بود دعوا راه انداخت وگفت دیگه نمیخورم وخلاصه وقتی بلند کردم ببرم گفت کجا میبری گفتم مگه نگفتی نمیخوای اونم بلند گفت عجب خر وگاویه
خیلی دلم شکست اما هیچی نگفتم گفتم ادبت صفره
پوشید مثلا خودشو زد به مریضی که بخاطر سردردش میخواست بره دکتر منم پوشیدم گفتم میام باهات دکتر
اونم داد زد نخیر نمیخوام بیای گفتم مگه دکتر نمیری خب میام باهات داد زد نخیر هیچ جا نمیبرمت باهام گفته باشم
منم گفتم نبر
یعنی من از سر دلسوزیم خواستم باهاش برم