سلام خانما خواهشا از تجربه هات به من بگین من از زندگیم خسته شدم نمیدانم چکار کنم من با مادر شوهر و پدر شوهرم باهمیم تو یگ خانه همه چه مان باهم هست خرج مخارج غذا همه چه بعد مشکل اصلی اینجاست که همه چه هم دست مادر شوهرمه من با وجود که مادر دوتا طفلم ولی هیچ کاره ام نه اختیار دارم نه پول میدن به من نه هم شوهرم به سرو وضعم توجه داره نه به
من اهمیت میده نه ارزش قایله هیچه فقط مادر دوتا بچه شم کلی هم اذیت میشه تو خونه هم بچه هام کوچکه هم کار خونه هم چون دستم گیره هیچه ندارم پول لازم دارم برای خودم بچهام کارای دستی توخونه انجام میدم که پول ناچیزی داره خیلی هم ادئت مشم چون بچه کوچیکم تازه یگ ساله شه ولی بازهم شوهرم از بیرون امد همش غور میزنه سرم داد میکشه میگه تو یگ روز جای من باشی میفهمی کار چقدر سخته من همش جان میکنم تو اراوم تو خونه میخوابی بعدش به حرفای من هم که اصلا گوش نمیده تا یگ دو کلام حرف بخام بزنم میگه برو حرف نزن حوصله شنیدن ندارم مادرشم همش بامن بد رفتاری میکنه همش اذیتم میکنه زجرم میده بعد میفتیم به دعوا مادر شوهرم همش میگه من تنبلم ولگردو ولخرج بعدهم هر موقع شوهرم امد خانه مادرش کلی فضولی میکنه بچه فلان کارو کرد فلاچه رو خراب کرد همش از این حرفا که منو شوهرم باهم درگیر شیم اون هم نافهمیدم مریزه به جان من سرو صدا راه میندازه من دعوا میکنه فوش میده توهین تحقیر به خانواده ام میکنه بعد ناراحت میشم همش زندگی ما اینجوری اس پدر شوهرم هم همش توخونه است من مسخره میکنه به من کنایه میگه مادر شوهرم هم جلوی شوهرم با من یگ جور رفتار داره بعد اون جور دیگر وقتی من میخام با شوهرم بگم اینا رفتارش با من جلوی تو دیگه جوره در نبود تو یگ جور دیگر ولی هیچ گاه شوهرم برای من فرست حرف زدن نمیده اونم مخصوصا حرف مادر شو اگه بگم تا نام مادرش بیاد وسط سرم داد میزنه که از مادرش حرف نزنم زندگی من واقا سخت میگذره من هم شاغل نیستم که از عهده خودمو بچهام در بیام به سر وضع بچه هم هم توجه نداره حتی زمانکه بچهام مریض میشن من نمیتانم بدون اجازه مادر شوهرم ببرم دکتور اونا هم تا بچه نفس میکشه راضی نمیشه به بردنش به دکتر شوهرم همش سرد بی تفاوت توخانه هم باشه همش سرش تو گوشی هست لطفا کمکم کنید راهنمایم کنید لطفا لطفا ممنون میشم