داستان خیانت تاپیک قبلم هست . هنوز تو سرم جنگه . تو این مدت هزار بار آسمون ریسمون بافتم، عصبی شدم حتی یه لحظه آنقدر حال بدی بهم دست داد رفتم اشپزخونه کابینت رو باز کردم ده تا لیوان رو کوبوندم دیوار یکم آروم شدم . الان فقط دلم میخواد برم اون دختره رو ببینم بدونم چی بوده که شوهرم رفته دنبالش فکر منو نکرده فکر این روزا که لو بره رو نکرده حتی فکر پدر مادر بیچاره خودش رو نکرده . منشی مطب یه دکتره . دکتر رو میشناسم مطبش رو هم بلدم
خدا کمکت کنه
دختره میدونه متاهله؟
خوب این دخترا که میدونن ظرف زن داره ، چرا این کارو میکنن
من بودم میرفتم
فقط خودت رو کوچیک می کنی
از شوهرت جدا شو
این آخرین خیانتش نیست
اسی اگه فیک نیستی قضاوت میکنم ببخش منو
ولی لحن تعریف کردنت خیلی به فیکا میخوره
نمیدونم بازم
ولش کن دنبال اینی خودت زجر بدی؟
دیدن و ندینش فرقی تو اصل موضوع ایجاد میکنه؟فکری برای ادامه زندگی خودت بکن میخواهی ادامه بدی یا نه
لطفا نرو .چون حالت بدتر میشه
عزیزم درکت میکنم
ولی اینو بدون تو کم و کاستی نداشتی که اون رفته خیانت کرده ،لیاقتش همون قدر بوده
الانم با رفتن و دیدن چی درست میشه ،بشین درست فکر کنم باید چیکار کنی با تهدید و زور ازش حق طلاق و ملک بگیر اذیتش کن کوتاه نیا ،زیر پای خودتو سفت کن
میتونی بزاری یه تایمیم باشه که مطب شلوغ بشه و بری اینطوری اگر با دکترم نخوابیده باشه البته اخراج میشه😐
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
