من ی بحثی کردم باهاش راجب خانوادش
بعد شوهرم همیشه طرف منو میگیره
بعد من باهاش بحث میکردم اون حرف منو تایید میکرد اما من عصبی بودم بد حرف میزدم خیلی ناراحت بودم دست خودم نیود
بعد یهو زد زیر گریه که تو اگ ۴ ساله داری از دستشون عذاب میکشی من ۲۶ ساله دارم عذاب میکشم از دستشون تو خوب بزرگ شدی خانوادت خوب بودن من چی حداقل تو باهام خوب باش منم ب خودم اومدم بغلش کردم گفتم من باهات خوبم فقط داشتم بهت میگفتم اینطوری شده یکم ارومش کردم
وقتی اروم شد بعد شروع کرد دردو دل کردن گف اونروز دم خونه عزیز(مادربزرگش) عزیز شروع کرد ب حرف زدن ک امیر (پسر عمه شوهرم) تو ایست بازرسی گفتن اقا زاده ها بیان برن و اون با زیدش بوده فلان بعد شوهرم گف انگار زید بازی خیلی هنره بعد عزیز برداش گف برداشتم بهش گفتم چرا نمیگیریش گفته مگه خلم ک ماشین خونه ندارم برم زن و بچه داشته باشم ( به شوهرم تیکه انداخته ) بعد شوهرم باز بغض کرد شروع کرد گریه کردن بعد گف که بعد مامانم میفهمه از دستش ناراحت شدم میگه اون اخلاقشه به جای اینکه طرف منو بگیره خیلی ناراحت شدم از اول همیطور باهام رفتار میکردن چون بابام معتاد بود خب معتاده مگه تقصیر منه منم بهش گفتم فداسرت اون میخواسته ناراحتت کنه تو نباید ناراحت بشی که به هدفش نرسه ارومش کردم
بعد گف من برای تولدت میخواستم کیک بگیرم شب کار بودم (شوهرم ساعت ۳. ۴ صب از سرکار اومد شهرستان بود ) به مامانم گفتم برو ی کیک بگیر نمیرسم برم بگیرم دیر میام باهات حساب میکنم نرفته گفته پول ندارم با اینکه داره (مادرشوهرم رییس خونس پدرشوهرم هیچکارس کار میکنه پولاشو میده زنش)داداشم ( ۱۳ سالشه ) زنگ زد گفت اشکال نداره داداش خودم با پول تو جیبی خودم میرم میخرم میگه انقد ناراحت شدم ک میدونه نمیرسم برم بگیرم الکی میگه پول ندارم (مادرشوهرم مزون داره وضعشم خوبه) بعد ک اومدم مشهد رفتم دیدم داداشم تو ماشین نشسته منتظره من بیام که کیک اینارو بهم بده گفته نخوابیدم که بیای تولد خواهریه ببری کیکو (برادرشوهرم بهم میگه خواهری)
بعد میگف که من فقط تورو دارم هیچکسی بفکرم نیس حتی پدرو مادرم من دوستت دارم اومدم یک زندگی جدا با کسی ک دوستش دارم داشته باشم که ارامش داشته باشم مثل موقع مجردیم نباشم با ارامش زندگی کنم تو باهام بد نباش اونا اونطورین اروم بهم بگو خودم میرم میگم گوه خوردین اینطوری گفتین
من هرچیمیگم شوهرم میره بهشون میگه دفعه اخرتون باشه اینکارو کردین یا این حرفو زدین میره باهاشون بحث میکنه ک دیگه انجام ندن ک ناراحت نشم
با خودم میگم این که انقد دوسم داره چرا گاهی انقد ناراحتش میکنم اخه