چند روزه مادر شوهر اینام باهام قهرن فقط بخواطر اینکه تو حیاطشون زندگی میکنم یه شاخه گل کندم از درخت گلشون که کنار در ورودی من بود وقتی میومدم تو جلو درمو میگرفت
خلاصه اصلا با شوهرم دعوا نداشتیم بچم چهار سالشه قرص نمیخورد دکتر براش نوشته منم به شوهرم گفتم از تو بیشتر حساب میبره بهش بده اونم داد بزور بچم نخورد بالا آورد باز یکی دیگه داد داشت بچم از ترسو لرز و فریاد مامان نزار توروخدا نزار منم دستشو گرفتم گفتم تورو قرآن اذیتش نکن نده آروم شد خودم میدم اونم بچرو میکشید بزور آب میریخت منم گریه توروخدا نکن نکن بچم داشت بیهوش میشد اونم هی آب میریخت رفتم دویدم دم در پدرشوهر مادر شوهر کوفت میخوردن گفتم این دیونه بچمو کشت پدرشوهرم با عصبانیت اصلا نگامم نکرد دستش با اشاره اینکه یعنی گم شو به طرفم کشید بقران قسم به جون تنها پسرم هیچ وقت این صحنه یادم نمیره تیکه تیکه شدم بزور از دستش درآوردم کشیدم بردم بیرون بچمو هی داشت کتکم میزد خدا لعنتش کنه
من چیکار کنم با این روانی ها توروخدا بگید راهی دارید بقران قسم به همین شبای میارکه محرم بند بند وجودم داره پاره میشه اشکم بند نمیاد حمله هم بهم دست داد
هیچکیرو ندارم توروخدا دعام کنید من بمیرم این روانی با بچم چکار میکنه