تاپیک قبل گفتم
پیام بهم داد مامانمو درجریان گذاشتم و باهم حرف زدیم
گفت که واقعا قصدش جدیه
برا درس نگران بودم که گفت تا موقع ک خودم نخوام حرفی از عروسی زده نمیشه
هرموقع هم تایم داشتم باهاش حرف بزنم
فعلا که گفت نتونسته زمینش کامل کنه قصد داره با وام ازدواجش بگیره و تکمیلش کنن
همه وسایل بزرگ رو گرفته
حتی گفتنش ما رسم جهیزیه نداریم که گفت خودم میگیرم
(رسم جهیزیه داریم ولی من نمیخوام جهیزیه بگیرم پول وام ازدواجو همش طلا بخرم اما چند تیکه ریز که لازمم میشه اوایل بگیرم)
اینم بگم پسره خیییلیییی مقراتیه
از ایناس که پنج بیدار میشه ورزش میکنه کتاب میخونه
خواب ظهرش نباید بیشتر یه ساعت شه
و خیلیییییی ادم مرتبیههههه
خودم یکم شلختم
بعد گفت کی بیایم برای صحبت های حضوری اینا گفتمش با پدرم هماهنگ کنین
(خانوادش خونه خالم قبلا دیدنم)