گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
ازهرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصت مان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
خدای من چرا من باید الان این دکلمه رو ببینم چرا اصلا باید الان این تاپیک رو ببینم اولین بارمه دیدمش
بارداری اول بعد پنج ماه اقدام
دومی بعد چهارسال اقدام و دارو
سومی کاملا خداخواسته ولی من به مرز فروپاشی روانی رسیدم این چند روز هیچوقت تو تصوراتمم سه تا بچه نداشتم همیشه دوتا بودن الان هنوز باورنکردم کاش برگردم به شهریورماه و همه چی عوض بشه خدایااآاااااا نمیدونم چی برام چیدی تمام وجودم زاررررر میزنه