دیشب خواب مامانو دیدم
درست دو ساله رفته
اما تو خواب دیدم تازه میخواهیم بعد دوسال دفن کنیم
اون روزی که میخواستیم تن نازنینشو بسپریم به خاک،خیلی التماس کردم بزارن صورتشو ببینم
اما اطرافیان مانع شدند
دیشب تو خوابم صورتشو دیدم
با چشمای بسته و چهره آرام
خیلی جیغ میزدم و براش ناله میکردم
عجیبه این خواب
چون تعجب نکردم از اینکه چرا بعد دوسال داریم مراسم خاکسپاری میگیریم.انکار اصلا رسم هم همین بوده
اما حس درد و غم همونه که روز اول بود
سرد شدن و ازیاد بردن افسانه ست
من از اول صبح تا وقتی چشمام بازه باهاش حرف میزنم
کاش این جور مظلومانه نمیرفتی مامان