بعدش
مامانم گفت صبر کن من اول زنگ بزنم خواهرم آماده ش کنم بعد بابام زنگ بزنه شوهر خالم
مامانم زنگ زد خالم گفت چرا یه دفعه ای و فلان کلی دلیل مختلف آورد خالم طفلک فشارش زد بالا اصلا وضعی بود
بعد بابام به شوهر خالم گفت همون دلیل های مامانو گفت که حرفشون دوتا نشه شوهر خالم گفت نه اینطوری نمیشه میایم خونتون با بزرگ های فامیل
۱۰ دقیقه طول نکشید نامزدم زنگ زد بهم