سلام دوستان
من یه جاری دارم که به شدت چاپلوس هست وخیلی دور خانواده شوهر میپلکه
کلا بدون دعوت خونه پدرخودش نمیره و بیشتر باخانواده شوهره
ما باهم تو یه محله ایم
شوهرم کارش شیفتی
یبار که شیفت شب بود و من مریض بودم،هرچی اصرار کرد خونه پدرم نرفتم چون درکل حالم خوب بود و واقعا لزومی نداشت برم
خلاصه که شب به خاطر سردرد دوتا قرص نوافل خوردم و خودم نفهمیدم کی خوابم برد
شوهرم بنده خدا هرچی زنگ زده،چون گوشی رو ویبره بود من بیدار نشدم
مجبور شد نصف شب محل کارش رو ترک کنه وبیاد بهم سر بزنه
چند روز بعد این ماجرا خونه برادرشوهرم اومدن خونمون و بحث اون شب شد
که هم برادرشوهر هم جاریم
گفتن اینجور وقتا که حالت بده،زنگ بزن فلانی(برادرشوهرم)بیاد ببرد دکترو...
منم تشکر کردم وگفتم خداروشکر چیز مهمی نبوده وشوهرم الکی حساس شده
اما جاریم یهو گفت چه اشکالی داره،شوهر توهم تاحالا ده بار منو دکتر برده