2777
2789


دلم تنگه برا جمعه نهارهایی که میرفتیم خونه شون .آخ که چقدر این زن و شوهر همدیگرو دوست داشتن..تابستون و زمستون ژاکت تنشون بود.

برای بی وقفه صحبت کردن حاجی .گاهی هم چیزای خنده دار تعریف میکرد با اون میمیک بامزه صورتش.میدونست هیچکدوم گوش نمیدیم هر چند یکبار میگفت گوش میکنین🤣
اما نن جون بر خلاف حاجی ساکت و صبور. به حاجی هم تذکر میداد چقدر حرف میزنی بچه ها حوصله شون سر رفت.
برای اصرارهای نن جون برای خوردن میوه و چایی .
چایی های تازه دم خوشرنگ و خوشعطر تو استکان و نلبکی.استکانو انقدر پر میکرد با اون دستای لرزونش، داخل نلبکی همیشه پر چایی میشد.هر چند ثانیه یک بار هم میگفت بخور ،بخور.پیاله هایی که لبالب پر میکرد از ماست و همیشه سفره ماستی میشد.یخچالشون سوپزمارکت بود پر از خوراکیی های خوشمزه که نن جون هیچوقت از ما دریغ نکرد.تسبیحی که  دستش بود.گل رزای صورتی بزرگی که این موقع هاتو باغچه پر میشدو عطرش میپیچید تو حیاط میچیدیم میبردیم برای معلمایی که مراقب بودن تو امتحانامون.
حاجی عاشق سیما بینا بود.میومد خونه مون سی دیشو میذاشتیم براش و کیف میکرد..روز اول عید همه جمع میشدیم خونه شون.سفره پهن میکزدیم آجیل و میوه و شیرینی وشکلاتو میذاشتیم تو سفره و تا روز آخر عید سفره پهن بود خونه شون هر کی میومد خودش پذیرایی میشد خودش ظرفاشو میشست.پولهایی نویی که به زور نن جون میچپوند تو جیبامون.  تخم مرغای صورتی که خودش رنگ میکرد با پوست پیاز و دستاش صورتی میشد.
شوخی های بی مزه  عمو کوچیکه.بینی منو با دوانگشتش میگرفت میکشید آخ چه دردی داشت.این چه شوخی بود مرد حسابی😑 ،الان  پدر یزرگ مادربزرگی  نیست .خونه ای که شده خرابه.یوته های گل رز خشکیده.عموهایی که رفتند😢 عموهایی که قهرن😔
روح همه رفتگان شاد .حاجی، نن جون ،عمو (م)، عمو( ا )،(ج) ،
تو بد نقطه ای گیر کردیم‌ دعا کتید برامون.
هیچوقت فکر نمیکردم یه روز بشینم حسرت اون روزای معمولی رو بخورم.

اگر جواب کامنتتو ندادم یعنی نخوندم🙂
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز