یه پسری هست همسایه خونه پدربزرگم هستن البته خونه مامان باباش...خودش مرکز استان کار میکنه و آخر هفته ها میاد پس
تو این جریانات اخیر مام اومدیم خونه پدربزرگم تو روستا...
الان برم بیرون سکو خونه هامون قشنگ درامتداد همه...
این پسره هم قبلا با رفتاراش و نگاش مامانمو حساس کرده بود..آقا دیشب بیرون رو سکو نشستیم...این تا چشمش افتاد به من یه صندلی آورد نشست رو ب رو پسر عمو هاش طوری که بهم دید داشته باشه و خیلییییی ضایع بود طوری که مامانم فهمیده بود...بهم گفت بیا اینور بشین اونجا نباش(که پسره بهم دید نداشته باشه)
بعد که اومدیم خونه بهم گفت دیگ شبا حق نداری بری رو سکو بشینی تو درس داری آینده ت مهمه...این چرا مثل بقیه نرفت جایی بشینه به ما دید نداره...پس فردا فامیل حرف برات در میاره که از قصد میشینن رو ب رو هم ...
منم گفتم باشه مامان دیگ بیرون نمیرم و اینم بگم اهل روابط دوس پسر دختری هیچوقت نبودم اما اعتراف میکنم از این پسره خوشم اومده ...اما خب بازم حرکت نامتعارف نمیکنم...
حالا مامانم امروز همش میگفت این پسره بره با فلان دختر فامیل قبلا شنیدم دوسش داشت ک...
یا میگ مگه دوس دختر نداره؟ شاید داره....
و هزار چیز دیگ که دل من ازش سیاه بشه و....
بعد برگشته میگ نمیگم پسر بدیه اتفاقا بهترین پسره شغل داره باجنمه فلانه😐😐 اما تو حق نداری نخ بدی بهش وقت اینکارا نیست
واقعا حالم بده...من ۲۴ سالمهههه...درسته برگشتم دوباره کنکور بدم ولی مگه من قلب ندارم...
از مامانم دلگیرم...طوری حرف میزنه انگار طرف اومده خواستگاری...