بخاطر این شرایط، اومدیم خونه مادرشوهرم اینا
چون هیچجا رو نداشتیم بشه رفت. خانواده خودمم خیلی دورن.
دعوامون شد
من هرچی آروم تر حرف زدم؛ شوهرم بدتر باهام حرف زد.
جوری رفتار کرد که حس کردم اصلا این مردو نمیشناسم.
دلم دیگه باهاش صاف نمیشه... بغض دارم
کاش شرایط اینطور نبود میرفتم خونه خودم یا خانوادم