من دو سال با یه پسری دوست بودم، دانشجوی پزشکی بود ، خوشتیپ و موقر . اومد خواستگاریمو نامزدی کردیم ،
خیلی دوسم داشت ، ولی من اون اوایل خیلی بداخلاقی کردم باهاش، سر هر چیزی حلقمو در میاوردم میگفتم نمیخوامت ، هی نازمو کشید .
تا اینکه به خودم اومدم ورفتارای زشتموگذاشتم کنار.
خیلی آروم وصبور شدم و اونم کلی ذوق میکرد ولی کمکم سر مشکلات مالی خانوادش بهم ریخت و نامزدیو زد بهم،