داشتیم میرقصیدیم خاهرش بین مادوتا بود
بعد خاهرش میخاست بره پسرعمم نزاشتش گف من دست اینو بگیرم الان سکته میکنه😑😑
قبلنا بهم میگفت تو خیلی دختر خوب و مثبتی هستی
فک کنم میگه من حساسم سر اینچیزا
خودمم واقعا دلم نمیخاست چون غریبه اونجا بود جلو چشمشون دستشو بگیرم
ولی دست اونیکی دختر عممونو گرف رقصید اون با من فرق داره اخلاقش البته