چند ماه پیش یکی از هم کلاسی هامو فالو کردم
یه هفته بعدش توسط یکی از دخترای کلاس که اشنامون هم بود ریمو شدم
و خب همون لحظه چون هیچ دعوا و بحثی با هم نداشتیم و حدس میزدم یکم شیرین عقله
گفتم شاید به خاطر فالوی این پسره منو ریمو کرده
ترسیده بخورمش
چون که با پسره در ارتباط درسی بودن
گروه داشتن و اینا
خلاصه گذشت از اون اتفاق الان چهار پنج ماهی
هفته گذشته با پسره کار داشتم
فقط داشتم درمورد همون کاره صحبت میکردم
گفت که فایلا رو دختره فرستاده براش
گفتم خب اگه ممکنه واسه منم بفرستید فرستاد
گفت اگه میشه بهش نگید گفتم چرا
گفت از نظر اوشون همه دخترا بد و خطرناکن الان اینو بگید میخواد سه ساعت شروع کنه بحث فلسفی کنه با من که تهش به این نتیجه برسه که خودش بهترین ادمه
بعد دیگه شروع کرد به اینکه اره همه دخترا رو میکوبه همش داره میگه فلانی این کارو کرده اون کارو کرده کلافه شدم واقعا نمیدونم چرا ول نمیکنه
دو سه باری هم غیر مستقیم پسره داشت به من میگفت که حس میکنم اون دختره از من خوشش میاد
مثلا میگفت من ادم بی ادبی نیستم ولی واقعا یک بار به ایشون سلام نکردم تا منو میبینه ول نمیکنه یه بند میخواد صحبت کنه
پسره داشت به من میگفت که منتظرم بالاخره حرف اصلیشو بزنه و شرش کم شه فقط
منم بهش گفتم پس به نظرم همونیه که خودتون حس کردید
گفت که خدا شاهده اگه اینجوری باشه خودکشی میکنم
و چیزای توی این مایه
خودم وایب خاله زنکی از پسره گرفتم
و حس کردم بی منظور فقط داشت تعریف میکرد
ولی دوستم میگه شاید منظور داشته وگرنه چرا باید واسه تو بگه