2777
2789
عنوان

امشب واقعا از زندگی خسته ام

131 بازدید | 14 پست

اصلا نفهمیدم جوونیم چجوری گذشت ،همش درگیر درگیر بیپولی ،اثبات خودم ،درگیر شکست هام ،میری با روانشناس حرف میزنی همرو ربط میده ب کودکی ،با دوستت حرف میزنی۷ودش بدتر از تو بدبختی داره چیه این زندگی

من نمیدونم دقیقا مشکلت الان چیه اما اینک میگی با روانشناس حرف میزنی ربط میده به کودکی واقعا جدیه منم اوایل قبول نکردم اما کم کم فهمیدم تمام تروماها مشکلاتم از همون کودکی ربط داره و نشستم به مقایسه اونایی ک کودکی نرمال داشتن فهمیدم چقدر میتونن اون ادمای کودکی تو حتی روش فکر کردن ادم اثر بذارن کاش کودکی نرمالی داشتم قطعا الان خیلی خیلی خیلی بهتر از الانم بودم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

باور کن همش هم از کودکیه منکه از وقتی دلیل تک تک بدبختی ها و اخلاقامو فهمیدم از کجا نشات گرفته از خا ...

خانواده من یه مدت ناخواسته با کاراشون گند زدن ب زندگیه من ،کاملا منو عقب اداختن انقدر بهم اسنرس دادن که الانم نتونستم ازش خارج بشم

من نمیدونم دقیقا مشکلت الان چیه اما اینک میگی با روانشناس حرف میزنی ربط میده به کودکی واقعا جدیه منم ...

مسدونم منم حرفشو قبول دارم اما بیشتر عصبیم میکنه ،خب باید چیکار میکردم ،من تو بچگیم همیشه مورد قضاوت بودم چون افکارم و کارام با اطرافیانم فرق داشت ،مجبور بودم به خودسانسوری مجبور بودم بعد یه مدت طوری ک بقیه میخوان رفتار کنم تا سرزنش نشم مجبور بودم از خودم بزنم تا بقیه ارامش داشته باشن و حالا شده یه تله ذهنی برام 

تا یه چیزی میشه سریعا مغزم میره تو جنگ

من نمیدونم دقیقا مشکلت الان چیه اما اینک میگی با روانشناس حرف میزنی ربط میده به کودکی واقعا جدیه منم ...

نه همیشه اینجور نیست من عاشقم کودکیم هستم همش دلم میخواد برگردم اون دوران ولی دچار مشکل روحی شدم الان

یکی سال۱۴۰۱ تو کاخش نشسته بود توییت میزد بچه های شما اونور آبن بچه های ما میمیرن . سه سال بعد خودش و بچه هاش اونور آب بودن که فرماندهان ما با بچه هاشون شهید شدن ..........🇮🇷

من همه زندگیم تو تاوان اشتباه پدر مادرم رفت کاشکی حداقل توان اشتباه خودم تو این دنیا پس میدادمتا می‌ ...

دقیقا تا اینجا فقط دارم گندی ک اونا زدن و جم میکنم حالا جالبه به من فشار میارن بچه دار شو خب منم یکی مثه خودمو تحویل میدم دیگ 

نه همیشه اینجور نیست من عاشقم کودکیم هستم همش دلم میخواد برگردم اون دوران ولی دچار مشکل روحی شدم الا ...

برای کسایی ک کودکی سختی داشتن میگه چون واقعا یه سری رفتارای اشتباه در تو نهادینه میشه

مسدونم منم حرفشو قبول دارم اما بیشتر عصبیم میکنه ،خب باید چیکار میکردم ،من تو بچگیم همیشه مورد قضاوت ...

خب اتفاقا نباید عصبی بشی چون دست تو نبوده زندگی برات اینو خواسته هزاران نفر بیماری های روانی دارن اما متوجهش نیستن الان خوبیش اینه ک تو ادم آگاهی هستی بشین نگاه کن ببین قرار بود از این اتفاقات چه درسی بگیری؟ زندگی بقیه رو نگاه کن هرکس به شکلی درگیره اصلا ذات این زندگی اینه ک اومدیم یه چیزی یاد بگیریم با سختی کشیدن حالا که گذشته رفته سعی کن باهاش کنار بیای درستو بگیری و خودتو وقف بدی باشرایط وقتی دست از جنگ با خودت برمیداری تازه همه چیز درست میشه و با خودت به صلح درونی میرسی اونموقع همه چیزو قشنگتر میبینی اینا شعار نیستا تجربه خودمه 

نه همیشه اینجور نیست من عاشقم کودکیم هستم همش دلم میخواد برگردم اون دوران ولی دچار مشکل روحی شدم الا ...

خب من نگفتم همیشه اینجوریه شما بعدا این اتفاقات برات افتاده من درباره خودم حرف زدم و کسانی ک زندگیشونو از نزدیک میدونم چیه نه درباره همه

خب اتفاقا نباید عصبی بشی چون دست تو نبوده زندگی برات اینو خواسته هزاران نفر بیماری های روانی دارن ام ...

همین مرحلش منو درگیر کرده اینکه چجوری من به خودم بفهمونم نباید تایید دیگران برام مهم باشه تلاش میکنم ولی درنهایت بازم نتیجه نمیگیرم چطور استرس و از بدنم خارج کنم وقتی هرکاری میکنم بازم احساس ارامش ندارم 

دقیقا تا اینجا فقط دارم گندی ک اونا زدن و جم میکنم حالا جالبه به من فشار میارن بچه دار شو خب منم یکی ...

خوب جمله یی گفتی نصف عمرم داشتم گندای جمع میکردم که اصلاً مال من نبود کاشکی مال خودم بود دلم نمیسوخت

چه میشه کرد دچاریم و ناچار به زندگی کردن

همین مرحلش منو درگیر کرده اینکه چجوری من به خودم بفهمونم نباید تایید دیگران برام مهم باشه تلاش میکنم ...

مشکل منو داری دقیقا من الان ورژن کمشم اما چون به سختی دارم تلاش میکنم درستش کنم خیلی مسیر سختی داره ادمو خسته میکنه با یه جرقه برمیگردی دوباره سر داستان من نشخوار شدید ذهنی پیدا کرده بودم هنوزم اثراتش وجود داره تمام از استرس مزخرفیه ک در وجود ادم هست یعنی کافی بود مشکلی پیش بیاد وای خدا نمیدونی تو ذهن من چه جنگی بود اصلا نمیتونم واضح بگم چقدر سخت فک کن به زیر بغل مار هم فک میکردم به جاهایی ک عقل هیچکس بهش نمیرسه بخدا الان خیلی بهترم اگر اونجوری پیش میرفتم شبیه کسایی میشدم ک بلند بلند باخودشون صحبت میکنن و دعوا میکنن

حالا اگر بخوام بگم چیکار کردم ک بهتر شدم به ذهنم فرصت فکر کردن ندادم اوایل اصلا نمیشد اما کم کم تمرین کردم هرکس یه یه مدلی میتونه مثلا من وقتی انیمه های کودکانه نگاه میکردم شبا ذهنم دیگ حرف نمیزد و همونجوری خوابم میبرد یا قبلا تند تند کار خونه رو انجام میدادم روانشناس گفت 

اشتباهه وقتی کار خونه رو انجام میدی اروم اروم انجام بده دنبالت نکردن ک داری میزو پاک میکنی به رنگ میز فک کن در اون لحظه به دستمالی ک تو دستته فک کن به جنس اون میز جنس اون دستمال وقتی اینارو به یه ادم نرمال میگی ممکنه بخنده بهت اما این توصیه برای اینه ک در لحظه باشه ذهنت درگیر الان باشه نره گذشته یا اینده مهلت رفتن نداشته باشه 

امیدوارم حرفام یکم کمکت کرده باشه چون خودم کشیدم هنوز دارم اثراتشو میدونم سخته

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز