مطمئنم ک بعد سیزده سال باید از همسرم جدا شم.
روزی بدون دعوا نمیگذره.شاید مسئله دعوا کوچیک باشه،اما حق ب جانبیمون زیاده.کوتاه نیومدنمون زیاده،حرف از طلاق وجدایی زیاده و محبت کم😭
بخدا خسته شدم بس بهش گفتم منم دلم مهربونی میخواد،منم دلم عشق میخواد.مرغش یه پا داره که همه چی از زن شرو میشه.خستم کرده.
میدونم دیکه دوستم نداره،میدونم دیگه دوستش ندارم.
از دلتنکی بعدش میترسم،از بی پناهی سه تا پسرام.
دیگه بریدم.نمیخوام بقیه عمرمو اینطور تلف کنم،باگدایی عشق،گدایی محبت.اینکه بعد این همه سال هرروز از خودم بپرسم که واقعا دوستم داره؟؟!!
خستم.بی روحیه،بی انگیزه...کاش بمیرم خداااا