سلام دوستان چشم های بابام قبلن ضعیف بود حالا دیروز خیلی خیلی ضعیف شده مت تو روستا هستیم بعد با عموم اومدن رفتن همدان بعد اونجا گفتن باید بری تهران اورژانسی
بعد نصفه شب با عموم رفتن تهران تا صبح برسن اونجا رفته عگس انداختن آزمایش چیز گرفتن برای ۲ این ماه ک داره میاد وقت داده
بعد بابای من مغازه خوار بار فروشی داره و چون تو روستا بیشتر از یکی دوتا مغازه نیس میان مغازه ما
من متوجه شدم واقعا چشای بابام خیلی ضعیف شده من اونورم بابام فک میکنه من اونطرفم داره اونطرفی حرف میزنه
اصن چشاش نمیدید
من دارم الان با گریه اینا رو مینویسم فردا هم امتحان دارم
خدا خودش میدونه بابام اولین و آخرین کسی ک من تو دنیا دارم همه کس من بابامه من جلو چشای خودم دارم خورد شدن بابام رو میبینم
حتی ظهر داشت گریه میکرد
نمیدونم واقعا همه دردسر ها باید برای من باشه
خواهش میکنم برا بابام دعا کنید التماستون میکنم