توسی سالگی حالم خوب نیست، به هر چیزی امیدوار میشم ، نا امیدم میکنه، خیلی کوتاهی کردم در حق خودم توی تمام این سالها، گاهی وقتا واقعا دیر میشه. بعد از یه نامزدی تلخ. و جدایی دیگه نتونستم ازدواج کنم ، نه تونستم درسمو ادامه بدم،
همش میخوام مثبت نگری کنم ولی نمیشه، خودم با دستای خودم آینده تباه کردم،
تصور اینکه پنج ساله دیگه یه زن سی و پنج ساله ی بدون سرانجامم. آزارم میده،